جدول جو
جدول جو

معنی درمان ناپذیر - جستجوی لغت در جدول جو

درمان ناپذیر
(دِ پَ سَ)
درمان ناپذیرنده. غیرقابل علاج:
تا بدانی کو حکیم است و خبیر
مصلح امراض درمان ناپذیر.
مولوی.
بعد از این خونریز درمان ناپذیر
کاندر افتاد ازبلای آن وزیر.
مولوی.
رجوع به درمان ناپذیر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درمان پذیر
تصویر درمان پذیر
درمان پذیرنده، قابل علاج، چاره پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(دِ شِ کَ تَ / تِ)
درمان پذیرنده. علاج شدنی. خوب شدنی. چاره کردنی. مقابل درمان ناپذیر. مداوا کردنی:
دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست
ازجان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست.
خاقانی.
رجوع به درمان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درمان پذیر
تصویر درمان پذیر
علاج شدنی، چاره کردنی
فرهنگ لغت هوشیار
شفاپذیر، علاج پذیر، معالجه پذیر
متضاد: درمان ناپذیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد